فردوسی بزرگ در هیچ بیتی از برتری نژادی بر نژاد دیگر سخن نمیگوید. او همهجا تصویر دقیقی از شرایط و واکنشها به دست خواننده میدهد تا ببینند که به گفته برتولت برشت، آدم آدم است. در دوران پادشاهی نوذر، ایرانیان آنچنان زخمخورده، نومید و پراکندهاند که در هر کار، پیدرپی تصمیمگیریهای نادرست و رفتارهای ناشایست از آنان سر میزند. بیهنگام به رویارویی با تورانیان میروند، رزمنده پیری را به جنگ تنبهتن میفرستند، درزمانی نامناسب به درون دژ میروند و راه مبارزه را بر خود میبندند و آنگاهکه باید در دژ بمانند از پناهگاه بیرون میآیند؛ ولی در داستان سهراب، همین ایرانیان، حتی باوجود رفتارهای کاوس بیخرد و خودمحور، همهچیز را با نظم فراوان انجام میدهند؛ زیرا بزرگانی چون گودرز، این امکان را دارند که در برابر کجرفتاریهای کاوس ایستادگی کنند و او را وادارند تا بیندیشد و نظر مخالف اما درست آنان را بپذیرد. زمانی که کاوس با افزودن یکشب به بزمها و درنگهای پیشین رستم، در عمل نادرستی تحلیل خود برای شتاب در رویارویی با سهراب را میپذیرد و جلوی ازهمپاشیده شدن یگانگی نیروهای داخلی را میگیرد، برخلاف دوران بحرانزده نوذر میتواند نیروی بزرگی برای رویارویی با تجاوز تورانیان گردآورد.
دگر روز، فرمود تا گیو و طوس
ببستند شبگیر، بر پیل کوس
درِ گنج بگشاد و روزی بداد
سپه برنشاند و بُنه بر نهاد
سپردار و جوشنوران، صد هزار
شمرده، به لشکرگه آمد سوار
یکی لشکر از پَهلَو آمد به دشت
که از گردِ ایشان هوا تیره گشت
سراپرده و خیمه زد بر دو میل
بپوشید گیتی ز نعل و ز پیل
تا روز پیش از آن، درست مانند دوران نوذر، نیروها بیانگیزه، امید گریزان، چشمانداز تیره و آسمان دلها پر از سرخوردگی است، ولی با آمدن رستم، امید ایرانیان بازمیگردد و درجایی که تا روز پیش همه به فکر گریز بودند، یگانگی داخلی چنان معجزهای میکند که میتوان با نواختن طبلها در همان بامداد، صد هزار نیروی رزمی را بسیج کرد. فردوسی همچون یک فیلمنامهنویس دقیق و جامعهشناس توانا، ریزهکاریها را نشان میدهد. تنها کافی است به هر واژه و به ترتیب مصراعها توجه کنیم؛ هسته مرکزی قدرت، سازماندهی را بر عهده دارد. آن سپاه که در بیت دوم بر اسب مینشیند، بدنه اصلی و پهلوانانی چون گودرز و طوس و رستم هستند که همواره پادررکاب دارند. آماده کردن بنه نیز بر عهده کاوس است. از آن گذشته، روزی دهان دفترهای خود را میآورند و دستمزد داوطلبانی را که با شنیدن صدای کوس از سحرگاه برای نامنویسی میآیند، پرداخت میکنند. این پرداخت دستمزد پیش از آغاز جنگ، روش پسندیدهای است که هم به نیروها انگیزه میدهد و هم آنان را از غارت بازمیدارد. درست صد هزار نفر نیاز دارند و طبیعی است که پسازآن، نیرویی را به لشکرگاه راه نمیدهند. کسانی که نامنویسی کردهاند، اسب، جوشن و سپر دارند یعنی فراهم کردن لباس و تجهیزات جنگی و اسب، بر عهده خود آنان است، ولی خوراک، امکانات پزشکی، تجهیزات سنگین و همه پشتیبانیها، در همان واژه «بُنه» آمده که پیشازاین آماده و بار شده است. این نیروها از لشکرگاه یا پادگان امروزی که در درون شهر است، به دشت بیرون میروند و پیش از حرکت بهسوی میدان جنگ، تازه چادر میزنند. زدن سراپرده و خیمه در همان آغاز، نوعی بازبینی، آمادگی و تقسیمکار است. برای آنکه پیچیدگی این نظم را در نظر بگیریم، حتی اگر میل را دو کیلومتر و فاصله هر دو نفر را یک متر فرض کنیم، باز یک صف ۴ کیلومتری به پهنای ۲۵ متر تشکیل میشود که سازماندهی آن حتی امروزه نیز کاری بس دشوار است. اینیک گردهمایی توده مردم نیست که بهسادگی برای یک راهپیمایی جمع میشوند، زیرا فردوسی پیشتر گفته است که هر یک، دستِکم جوشن، سپر و اسب دارند. این نیروی سازمانیافته، اکنون به راه میافتد و منزلبهمنزل، روزبهروز، پیش میرود تا به دژ سپید میرسد. نظم در رفتارها و روابط نیز آنگاهکه کاوس به رستم میگوید کارشناس تو هستی و من بیهیچ دخالتی، تنها میتوانم برایت آرزوی پیروزی و تندرستی بکنم و یا در برخورد گیو طلایهدار با رستم، نشان دادهشده است.