سلام مای بیبی من. اتفاقاً بی تو سر نشود این خوشیهای جوانی من. واقعاً من رو ببخش، میخواستم خیلی رک باشم، اما سنگ پای قزوین شدم. چون از رو نمیرم که از یه طرف نامه برات مینویسم، از طرف دیگه هم از اینکه فعلاً نیستی تا خرج روی دستم بذاری دارم ابراز شادی و لذت میکنم. این دفعه نمیخوام خیلی مقدمه نامه رو کشش بدم. بالا گفتم که سنگ پای قزوینم و از رو نمیرم، یادم افتاد این یه ضربالمثله، واسه همینم تصمیم گرفتم تو این نامه در مورد چند تا ضربالمثل باهات صحبت کنم:
الف- هر چه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند: همون «لایک= لایک» خودمونه، ولی از من میشنوی، به عقل کسی که این جمله رو گفته شک کن! اگه یکی از دلش فحش برآید، اون وقت چی؟ بازم بر دل نشیند؟ طرف حتماً مازوخیسم داشته که این جمله رو گفته! میدونم تعجب کردی، منم انتظار نداشتم اون قدیما هم مازوخیسم وجود داشته باشه. بههرحال منظور اونی که این جمله رو گفته این بوده که دل به دل لولهکشی!
ب- وقتی مادر نیست، باید با زن بابا سر کرد: فرزند جان، دلبندم. هر آدمی وقتی تنها میشه به سرش میزنه و ممکنه ماهیانه بچههاش رو دیگه نده. آیا تو میخوای وقتی خدایی نکرده مادرت از دنیا رفت، من به این روز بیفتم؟ آیا تو میخوای من بیام ماهیانهات رو قطع کنم؟ بعید میدونم! پس اگر روزی تقدیر دست من رو تو دست زنبابات گذاشت، باهاش راه بیا. این ضربالمثله هم همین رو میگه؛ میگه آدم تو این گرونی باید نون و ماست بذاره دهنش، ولی فکر کنه که داره چلوکباب میخوره.
ج- دیگ به دیگ میگه روت سیاه: گوگولی من، شاید با خودت بگی اونی که این حرف رو زده چی مصرف میکرده که صدای دیگهارو میشنیده؟ و من هم باید در جوابت بگم تو چی میزنی که فکر کردی دیگها واقعاً حرف میزنن و طرف واقعاً صدای اونارو شنیده؟! ببین، این دقیقاً حکایت همین ضربالمثله. مثل این میمونه که خرمالو بیاد به ساقه طلایی بگه: تو دهن ملت رو آسفالت میکنی؛ یعنی دیگری رو به چیزی متهم میکنی که خودتم بهش متهمی.