گروه فرهنگ و هنر پری ثابت : نمایش کمدی «هشتگ عمه» در این روزهای سرد زمستان برای مخاطبانش خندهآفرینی میکند. خنده برای مردم دلمرده و غمگین رویای گمشدهای است که با وجود نمایشهای کمدی میتواند مذاق آنها را تغییر دهد.
حمیدرضا ساعتچی، نویسنده و کارگردان مطرح نمایشهای کمدی را با نمایشهای پرمخاطب «جزیره عشق»، «دلاکباشی»، «دلقکباشی»، «گراند هتل» و... میشناسیم. او همچنین رمان «کوچه اول خانه آخر» و چندین داستان کوتاه را در کارنامه خود دارد.
بازیگر اصلی نمایش «هشتگ عمه»، حسین حیدری است که با تمام وجود نقش اول نمایش و همچنین چند نقش دیگر را خلاقانه، تردستانه و با تسلط کامل بازی میکند.
اصولا بازیگران این نمایش به صورت حرفهای ایفای نقش میکنند. به باور من، ساخت نمایش کمدی موفق کار دشوار و پیچیدهای است، زیرا اگر مخاطب آن را نپسندد، دیگر ارزش اجرا کردن ندارد. نمایش کمدی «هشتگ عمه» از آبان ۱۴۰۲ آغاز شده و تا امروز بالغ بر ۵ هزار نفر تماشاچی داشته است. نمایش هشتگ عمه تا تیر سال ۱۴۰۳ در سالن «جام جم همت» واقع در برجهای جام جم همت ادامه دارد. فرصت مغتنمی برای گفتوگو با آقایان ساعتچی و حیدری را برای گفتوگو با ایشان پیدا کردیم که چکیدهای از آن را در پی میخوانید:
ثابت: ضمن سپاسگزاری از پذیرش دعوت به این مصاحبه، فکر می کنید در حال حاضر تئاتر کمدی چقدر نسبت به دهه گذشته مخاطب دارد؟
ساعتچی: واقعیت این است که تئاتر کمدی همواره در جهت رشد و ترقی جامعهای که در آن زندگی میکند خودش را ارتقا داده است. بعد از دوران کرونا خیلی از اتفاقات در جامعه تغییر بنیادی داشت و تئاتر کمدی هم از این امر مستثنی نیست. چیزی که من تجربه کردهام این است که نیاز به دیدن تئاتر کمدی امروز در جامعه بیشتر احساس میشود.
بهترین مولفه برای رشد و ترقی تئاتر کمدی تماشاچی است. به نظر من تنها عامل بازدارندهای که دیدن تئاتر کمدی را به مخاطره میاندازد بحث اقتصادی است. در شرایط موجود هزینههای تهیه بلیط برای تماشاچی کمی سخت است. البته ما همه تلاشمان را کردهایم تا با تخفیفهایی که لحاظ میکنیم در این امر کمکحال تماشاچی باشیم.
ثابت: موضوعی که اکنون رایج شده بازی کردن مردان در نقش زنان است. عنوان فنی هم دارد؟ تاریخچه این نقش ها از کجا شروع شده است؟ در سال های اخیر چگونه رواج پیدا کرده است؟ آیا شبکه های مجازی هم تاثیر داشتند؟
ساعتچی: این موضوع دقیقا یک تکنیک نمایشی است و دارای قدمت و تاریخچه مهمی است. درباره تاثیر فضای مجازی باید بگویم نه این موضوع هیچ ربطی به فضای مجازی ندارد.
ثابت: قدمت شخصیت «زن پوش» در ایران به چه زمانی برمیگردد؟
ساعتچی: اگر به تاریخ نمایشهای آیینی سنتی خودمان نگاه کنیم به کاراکتر زنپوش در این نمایشها برمیخوریم.در آن دوران چون بازیگر زن کمتر مجال به روی صحنه رفتن را مییافت از بازیگران مرد به عنوان زن پوش استفاده میشد و این روند تا به امروز در این نمایشها ادامه دارد.
این را هم باید اضافه کنم که استفاده از شخصیت زنپوش در نمایش به دو طریق رایج است. روش اول بازیگر مردی است که تماشاچی از همان ابتدا بر اساس قصه میداند که آن مرد در قالب یک زن به ایفای نقش میپردازد و روش دوم بازیگر مردی است که باز در قالب قصه از همان بدو ورود نقش یک زن را بازی میکند. در نمایش هشتگ عمه از هر دوی این روش استفاده شده است.
ثابت: نقشآفرینی آقای حیدری در نمایش هشتگ عمه ویژه است.
ساعتچی: دقیقا همینطور است. ویژگی منحصر به فرد نقشی که آقای حسین حیدری در نمایش هشتگ عمه بازی میکند در این است. آقای حیدری این کاراکتر را بیش از ده سال است که خلق کرده، با این نقش عجین شده است و زندگی میکند. ایشان چنان در نقش عمه فرورفته است که مخاطب بهطور کامل ایشان را در نقشش باور دارد.
ثابت: آقای حیدری برای مخاطبان ستاره صبح راجع به کاراکتری که خودتان خلق کردید بفرمایید و بعد هم در مورد نقش اول برای ما توضیح دهید.
حیدری: غالبا شخصیت پیرزنی که من تکمیل کردم مانند یک بچه ای بود که در ابتدای داستان پر و بال نداشت .من از کودکی بیشتر تیپ ها را دوست داشتم و دوست داشتم شخصیت ها را بازی کنم و حرف بزنم، حتی به یاد دارم در دوران راهنمایی مرا از مدرسه به مدرسه دیگری می بردند که به طور مثال؛ صدای معلم ریاضی آن مدرسه را تقلید کنم یا اکتهای بدن او را بازی کنم.
در مورد خود شخصیت پیر زن یا زن پوشی که گفتید این نقش ها متعلق به دوره صفویه است که در آن زمان بیشتر زن ها در کارهای نمایشی و اجرایی بیشتر به صورت رقاصانه بر روی استیج بودند و رقاصی می کردند و بیشتر از این اجازه به آن ها داده نمی شد تا اواخر دوره صفوی کلا از این حرکت منع شدند و بعد از آن در مراسمی که برگزار می شد و مطرب ها دعوت می شدند چون زن ها منع شده بودند. پسرها و مردهایی که هنوز صدایشان تغییر نکرده بود با لباس زنانه در محافل خود را نشان می دادند و بعد از آن به تدریج این گونه نقش ها باب شد و زن پوش ها در ایران به واسطه این حرکت به وجود آمد.
شخصیتی که من بازی می کنم سعی می کنم جدا از این که یک نقش را بازی کنم بلکه آن شخصیت را زندگی می کنم و سعی می کنم از هر جهت از لحاظ احساسی و فیزیکی تمام روزمرگی های یک پیر زن را در نظر داشته باشم. این شخصیت برگرفته از خاله و مادربزرگ من است و یک سری از صفات اخلاقی بارز ایشان که شوخ طبع بودند را این کاراکتر داشت. من رشته مهندسی عمران را گذراندم و بعد منصرف شدم و به رشته بازیگری روی آوردم.
من برای بازی در نقشم ساعت ها کنکاش می کنم که یک پیرزن چگونه می خندد و یا چگونه می نشیند و چگونه دستان خود را روی زمین می گذارد و چگونه سر پا می ایستد. من دیوانه و مجنون این نقش هستم و سعی می کنم در هر قالبی می روم آن شخصیت را زندگی کنم . احساس می کنم مردمی که در جامعه ما بخش عمده ای از آن ها غم زده هستند خیلی از غم های خود را نمی توانند شناسایی کنند و یا راهی برای درمان آن پیدا کنند. احساس می کنم به واسطه هنرهای نمایشی مردم به تئاتر می آیند و آن دردهایشان را شناسایی می کنند چون از خیلی از دردها در این کار نهفته است.
مردم در جامعه ما غم زده هستند ولی ما نباید ریشه امید را قطع کنیم، شاید بخشی از روزمرگی این باشد که حال من بد است ولی من سعی می کنم حال خوب خود را نشان دهم و احساس واقعی را به اشتراک بگذارم شاید از جهتی همه کمدین های دنیا از جمله؛ چارلی چاپلین و امثالهم که گاها پافشاری بر این موضوع کردند که افسرده و غم زده هستند چون غالبا کسی نمی تواند آن ها را بخنداند.
به باور من افسردگی و غم خیلی خوب است و این جریان غم کاری با تو می کند که صحت بعد از غم و حال خوب بعد ازغم را به آغوش می کشی و لمس کنی که بفهمی این غم چه حال خوبی بوده است.
فقط این گونه نیست که یک کمدین و بازیگر نمایشگر روایتی باشد که مخاطب به خاطر آن مبلغی را داده و در روی صندلی تئاتر نشسته است و خروجی کار باید حلال باشد خیر این گونه نیست تو باید جدا از این که پول خود را حلال کنی پیام خود را برسانی جدا از خنده من می گویم هدف فقط خنده نیست و شاید رنج و غم آن بازیگر را به روی او بزند و به او یادآور این شوی که تو صرفا نیامدی که بخندی.
همیشه میگویم خدایا نقش من در جهتی باشد که دین من ادا شود اگر خنده و گریه است در جهتی باشد که بتوانم حرف دلم را بزنم .
ثابت: خاطرهای هم در اینباره دارید که حس کنید رسالت خود را انجام دادهاید؟
حیدری: من دوازده سال قبل بر روی صحنه هر شب حاضر می شدم و بارها بوده که عصاره این رسالت را خداوند به من به واسطه روزنه ای به من نشان داده است، به طور مثال مادری از رشت آمده بود و می گفتند دختر من ده سال است به سرطان مبتلا شده است این قدر این سرطان به نخاع او زده که دیگر نمی تواند راه برود و خیلی هم در رشته ای که تحصیل می کرددارای نبوغ بود، آن خانم گفتند من بعد از پنج سال من خنده دخترم را دیده ام ، گفتم شما چرا گریه می کنید؟ گفتند من بعد از پنج سال خنده دخترم را دیدم به این دلیل گریه می کنم و آن جا احساس کردم آن مادر به نحوی از آن غم برای لحظه ای و برای چند ساعت رها شد که جایی خدا شاید گفت تلنگر به تو زدم که بدانی رسالت تو شاید این باشد و شاید بخشی از رسالت ما در هنر این باشد. مثال بالا تقریبا هر شب در نمایش تکرار میشود.من می گویم صحنه تقدس دارد و مقدس است البته خیلی افراد می گویند فقط سیمان و خاک است اما این بسته به نگاه تو است .
ساعتچی: همان طور که جناب حیدری توضیح دادند، کمدین وظیفه دارد به جزیی ترین اتفاقات اطراف خود دقت و توجه داشته باشد. یک کمدین کاربلد این توانایی را دارد که غمانگیزترین لحظات زندگی مردم را به شیرینترین طریق ممکن به مخاطبش انتقال دهد و با این کار به مردم امید میبخشد. مخاطب یک کمدین وقتی با دردی مواجه میشودو میبیند یک کمدین با سادگی هایش آن درد را درمان میکند برایش لذتبخش است.
اما لازم است به نکتهای مهم اشاره کنم. یک هنرمند و البته بهخصوص یک کمدین باید جهانبینی داشته باشد. اگر هدف یک کمدین فقط خنداندن مردم باشدبه نظر من کافی نیست، وقتی کمدین بر اساس جهان بینیاش به صورت هدفمند مخاطبش را میخنداند ماندگار میشود. حرفش از اعماق جانش به دل مخاطبش مینشیند.
ما بدون این که بخواهیم ادعای بزرگی داشته باشیم اعتقاد داریم وقتی سیصد نفر از سالن نمایش بیرون میآیندو حالشان خوب است پس ما رسالتمان را انجام دادهایم.
حیدری: ما اگر خوب و اگر بد خرابت شده ایم / ما به یکباره بیین مست شرابت شده ایم / غیر تو هیچ ندانیم از این عالم هیچ / ما شکستیم که این گونه اجابت شده ایم/ بی تو هر ثانیه درگیر اثابت شده ایم/ لحظه ای بی نگه ات غرق شرارت شده ایم/ توبه صد بار شکستیم و خدایی کردیم /بی سبب نیست که این گونه خمارت شده ایم .
ساعتچی: من با سادهترین حالت ممکن حرفم را میزنم و جناب حیدری زیباترین کلمات را در شعرش آورد و این مفهوم را انتقال داد . بگذارید از لحظهای برای شما حرف بزنم. وقتی ما در پشت صحنه در انتظار معرفی هستیم و واکنش تماشاچیان را از آن همه تشویق میشنویم و متوجه انرژی و حال خوب تماشاچیان بعد از اتمام میشویم، با آقای حیدری یک جمله مشترک را تکرار میکنیم. خدایا شکرت! (اینجا حلقه اشک در چشمان کارگردان پدیدار شد.)
ثابت: خیلی خوشحالم افرادی را می بینم که عاشق کار خود هستند چون الان این امر خیلی غنیمت است. بیشتر افراد کارهایی را انجام می دهند که دوست ندارند و مانند مرده متحرک هستند اما شما کارتان را دوست دارید. آقای ساعتچی! در مورد نقش عمه بگویید که چگونه این نمایش نامه را نوشته اید. آیا ابتدا نمایش را نوشتید و بعد به دنبال بازیگر گشتید؟
ساعتچی: یکسال قبل از کرونا بود که دوست مشترکی بین من و جناب حیدری با من تماس گرفتند و گفتند می خواهم کسی را به شما معرفی کنم، من دیدم دوستمان با آقای حیدری آمدند و گفتند آقای حیدری را می شناسی؟ گفتم خیر ایشان را نمی شناسم و گفتند کار ایشان را ببینید و در موبایل شان کلیپی به من نشان دادند گفتند نظرتان در مورد آقای حیدری چیست؟ گفتم ایشان جواهر است، چشم بسته با ایشان کار می کنم. فراز و نشیبهایی را داشتیم. برای خلق یک اثر نمایشی ما به عوامل و عناصر زیادی نیاز داریم. در نمایش هشتگ عمه عوامل بسیار زیادی جلو پای ما سنگ اندازی کردند. من در ذهنم یک حرکت جدید را طراحی کرده بودم به دنبال یک اجرای متفاوت بودم. بعد از کلی ناملایمات بالاخره خیلی از همان کسانی که مانع پیشرفت ما بودند وقتی با نتایج این نمایش روبهرو شدند حالا جزو حامیان ما هستند و خدا را از این بابت شکر میکنم.
توانایی آقای حیدری بسیار بالاست. ایشان بضاعت این را دارند که در ده تیپ متفاوت ظاهر شوند و در همه آنها موفق باشند. در همین نمایش هشتگ عمه جناب حیدری چند نقش را بازی میکنند و نقطه قوت ایشان در این است که کمدیهای هر نقشش با دیگر نقشی که بازی میکند متفاوت است.
ثابت: آقای حیدری لطفا درباره تقلید صداهای متعددتان در نمایش بگویید.
حیدری: من در بحث تقلید صدا وقتی هنر را در سال هشتاد و سه الی هشتاد و چهار تئاتر را در یزد شروع کردم و قبل از این که تئاتر را به طور جدی شروع کنم استارت خود را در تقلید صدا در رده های مختلف و در ژانرهای مختلف زدم و همیشه وسواسی که داشتم و چیزی را که ملکه ذهن خود کردم که خلق کردن و نوآوری بود و مخالف شدید با کپی کردن هستم، اگر در بحث تقلید صدا هستید دو صدا را به طور شدید و قوی پیش ببرید بهتر از این است که ده صدا را بروید اما شدید نباشد و اصلا یک صدا را بروید اما به طور قوی باشد و حجت را در این زمینه تمام کنید، بچه هایی هستند که ده کار را تقلید می زنند اما هیچ کدام شبیه نیستند .
ثابت: بحث بازی دادن مخاطب و سر به سر او گذاشتن در نمایش شما خیلی برایم جالب بود. در مورد بازخوردهای این روش هم بفرمایید .آیا پیش آمده که کسی برای این کار شاکی هم باشد؟
ساعتچی: ما یک قانونی در تئاتر داریم که نام آن دیوار چهارم است و این دیوار دیواری است که بین بازیگر و مخاطب کشیده می شود. در دیوار چهارم می گویند بازیگر تحت هیچ شرایطی حق عبور از آن را ندارد و این دیوار را بشکند و این یک قانون است اما قانون دیگری داریم که بازیگرانی هستند که این توانایی را دارند که دیوار چهارم را بشکنند و این قانون هم است و اما کسانی می توانند این کار را انجام دهند که بلد باشند با مخاطب خود چگونه رفتار کنندالبته من در نمایش هایم به هر کسی اجازه این کار را نمی دهم چون خیلی افراد این توانایی را ندارند و ممکن است به تماشاچی بربخورد و ناراحت شود و خیلی از تئاترهای کمدی هستند که قانون دیوار چهارم را نمی دانند و بی محابا این کار را گاها توهین آمیز انجام می دهند اما به دلیل سالهای تجربه آقای حیدری در این رابطه است چون همواره دیوار چهارم را در گذشته شکانده است و به شدت بر این موضوع مسلط است .
حیدری: بحث مخاطب شناسی مطرح است. من همیشه می گویم قبل از این که بخواهم کلامی را و حرفی را بگویم و استارت آن را بزنم و یا ارتباط کلامی و حسی با مخاطب درموقعیت کمدی و بداهه بگویم ابتدا برانداز می کنم شاید بیننده آدم عبوسی باشد که نخواهد شوخی بشود و قبل از این که من حرف بزنم باید تشخیص دهم مخاطب چگونه است و تا به حال چنین اتفاقی که مخاطب ناراحت شده باشد پیش نیامده است.
ثابت: شما با اجراهای طولانی که دارید خسته نمی شوید؟ روزی نشده که بگویید ای کاش من امروز نمایش نداشته باشم؟
حیدری: خیر، انسان ربات نیست ما آدم هستیم بنابراین شاید این بدن خسته شود شاید جسم خسته شود اما روح سر پا است. ما باید خیلی حواس مان به خود باشد ما حق این را نداریم که سرما بخوریم باید همیشه سالم باشیم باید ژاکت بپوشم که در زمستان و شب های سرد سرما نخورم چرا که سیصد نفر منتظر من هستند .
لحظه ای که در صحنه هستم احساس می کنم در جهانی بالاتر هستم و شاید تنها لحظه ای که نمی توانم به چیزی فکر کنم همان لحظه قرار گرفتن بر روی صحنه است.
ساعتچی: انرژی این کار برای ما که این کار را انجام می دهیم بالا است. خنداندن مردم این قدر دارای اهمیت است که اگر یک شب یا دو شب تئاتر تعطیل می شود بچه ها ناراحت می شوند و دلشان برای روی صحنه بودن تنگ می شود.
ثابت: اگر نکته ای جا مانده لطفا بفرمایید ؟
ساعتچی: مطلبی را می گویم که به حیات هنر کمدی در ایران به شدت کمک خواهد کرد و ارتباطی هم به نمایش من ندارد، الان نمایش های زیادی بر روی صحنه تئاتر پایتخت داریم که در حال اجرا هستند، ما کوچک ترین حمایت مالی از هیچ سازمان و ارگانی نمی گیریم و صفر تا صد همه هزینه بر روی دوش خود گروه ها هستند و اعتقاد ما براین است که جزیی از نیاز مردم رفتن به این نمایش ها است و وقتی ازاین نمایش ها دیدن می کنند علاوه بر این که خودشان احساس خوب و لذت بخشی برایشان به وجود می آید از گروه ما هم حمایت کرده اند که بتوانند حیات بهتری را داشته باشند و بتوانند ادامه راه دهند. از تئاتر باید حمایت شود، از تئاتر باید حمایت شود و از تئاتر کمدی خیلی باید حمایت شود.
ثابت: آقای حیدری شنیدیم شما شاعر هستید. لطفا یکی از شعرهایتان را برای خوانندگان ما بخوانید:
حیدری:
تو سرت گرم روزهای خوشته
ولی من یه بغض سرگردونم
درگیر جبر و احتمالاتی
ولی من عاشقم نمی تونم
تو دلت هوایی شده انگار
ولی من توی نفسات زندونم
مهربونیاتم سیاست بود
من یه بی منطق بی قانونم
تو که حوا نبودی اما من
آدم که نه ولی خب مجنونم
جرم ما وسوسه سیب نبود
ولی با تو بهشته این خونم
خوبیاتم که با حساب و کتاب
گرون ی یهو که ارزونم
داری میری برو حالمو نپرس
بعد اینجاشو خودم می دونم
کشتی غرورمو فدای سرت
فک نکن یه درد بی درمونم
برو دوراتو بزن می فهمی
این منم که تورو می خندونم
ثابت: و آخرین پرسش از هر دوی شما بزرگواران: راجع به این که ارزش کارکردن در ایران در زمانه ای که موج مهاجرت فرهیختگان و هنرمندان زیاد شده است چیست؟ حرف شما در این باره چیست؟
ساعتچی: من هیچ وقت موافق مهاجرت نبودم چون اعتقاد دارم هنر به شدت ربط مستقیم دارد با جامعه ای که در آن در حال زندگی هستی و در آن بزرگ شدی و رشد پیدا کردی و در آن نفس می کشی. هیچ هنرمندی در جامعه دیگر نمی تواند موفق باشد چون آن موقع است که در شرایط دیگری دست و پا می زند که می خواهد هنر خود را به رخ بکشد. در کمال احترام به کسانی که به خارج از ایران رفته اند من هیچ وقت دلم نمی خواست به خارج از ایران مهاجرت کنم .
حیدری : ما وقتی با فرهنگی قد کشیده ایم و با فراز و نشیب فرهنگی همراه بودیم و سعی کردیم تمام کدهایی که در زندگی و هر ژانری که کشیده ایم مخصوصا ما که در قالب کمدین و تخصص مان حرف می زنیم چون ما با این فرهنگ بزرگ شده ایم و اوج گرفته ایم و روح ما انس گرفته است.
من رفتن رادر قالب سفر را دوست دارم، این که اجرا کنم و برگردم. البته شاید شش ماه دیگر بگویم من دوست دارم بروم چرا که معتقد هستم انسان هر شش ماه یکبار شاید حتی باورهایش هم تغییر کند، اما رفتن و آمدن و در سفر بودن را دوست دارم. پایگاه اصلی من وطنم است.