لغو کنسرت همایون شجریان که قرار بود در فضای باز اجرا شود، فراتر از یک اتفاق ساده موسیقی، تصویری واضح از تقاطع جریانهای مختلف قدرت و ایدئولوژی در جامعه ما ارائه میدهد. نکته عجیب اما این است که در این مورد، تندروهای داخلی و جریانهای مخالف از بیرون کشور هر دو به شکلی نادر همصدا شدهاند و بر برگزاری چنین برنامهای مهر مخالفت زدهاند، هرچند انگیزهها و دلایلشان کاملاً متفاوت است. این همصدایی غیرمنتظره نشان میدهد که موسیقی، چیزی فراتر از هنر صرف، به عرصهای سیاسی و فرهنگی تبدیل شده؛ جایی که صدای هنرمند، گاهی نمادی از تضادها و نه تنها لذت و زیبایی، قلمداد میشود. در همین حال، بخش بزرگی از جامعه، تنها خواهان تجربه لحظهای آرامش، موسیقی و جمعی انسانی است، اما این فضا برای آنها محدود میشود.
لغو یک کنسرت، حذف یک اجرا نیست؛ حذف فرصتی است برای مردم که در آن هنر، پلی برای پیوند و تجربه مشترک باشد. همایون که با صدای خود خاطرات جمعی را زنده میکند، اینبار در سکوت مانده و نشان میدهد که بحران نگاه به هنر و فرهنگ، نه فقط یک مسئله هنری، بلکه اجتماعی و سیاسی است. شاید پیام اصلی این ماجرا، هشدار به ما باشد: در جایی که صداها به جای گفتوگو، بر سر خاموشی یکدیگر توافق میکنند، هیچکس برنده نیست، و هنر تنها قربانی میشود.