آریس اسماعیلی در معرفی خود به عنوان یک هنرمند چنین گفت: من یک نقاش خودآموختهام، تخصص اصلیام طراحی و نقشه کشی صنعتی بود و سالها در این حوزه کار کردهام. اما همواره ناگفتنیهایی که به آنها نپرداختهام زیاد بود و این نیاز را حس میکردم که با باید با زبان هنری دیگری از جمله نویسندگی یا نقاشی حرفم را بزنم.
اسماعیلی در ادامه افزود: سبک و سیاق کارهای هنری من همواره برای مخاطب مسلمان جالب توجه بود. کار هنری من چه در حوزه نقاشی و چه در حوزه صنایع دستی همواره این پیام را پشت سر خود دارد که من یک ایرانیام و هیچ فاصلهای بین اقلیت ایرانیان مسیحی، ارامنه، یهودی و... با اکثریت مسلمان نمیبینم و همه به یک اندازه ایرانی هستیم و هر آنچه درباره ایران است، به کشورمان مربوط است و در کنار نام ایران اهمیت دارد، باید برای همه ما مهم باشد. وی در ادامه اضافه کرد: قبل از جنگ 12 روزه نمایشگاه کتابی در تهران برگزار شد و من تعدادی از تصاویر شهدای جنگ ایران و عراق را به نمایشگاه بردم. همانجا تولیت حرم امیرالمؤمنین در نجف، تصویر حضرت علی ع که من کشیده بودم را دید و کپی کار را لای پرچم عراق با خود بردند. برای آنها جالب بود که یک هنرمند مسیحی این کار را کشیده است. بعد از آن تماسی با من گرفته شد تا تصاویر شهدای حوزه علمیه را بکشم.
این هنرمند نقاش افزود: من هم زمانی با نقاشی پرتره شهدا کتاب سایههای سرخ را طراحی کردم. متأسفانه این کار بی نتیجه مانده ولی کارم را ادامه خواهم داد. در حال حاضر بیشتر پرتره کار میکنم. تصمیم من طراحی مجموعهای از حالت مختلف چهره با هدف تلفیق روانشناسی رفتاری با نقاشی است. این حوزه به دلیل علاقه من به روانشناسی و جامعه شناسی است.
اسماعیلی در ادامه سخنانش با اشاره به ویژگی کار نقاشی پرتره اظهار داشت: من با کار کشیدن پرتره خودم را قوی میکنم، صرفاً به دنبال به جا گذاشتن اثری هستم که پیامی داشته باشد. ما آدمها صبح هر روز که از خواب بیدار میشویم صورتک یا ماسک به چهره میزنیم و به دنبال کارهایمان میرویم. در پرتره این ماسکهای بیزینسی از چهره فرد برداشته میشود و نقاش خود او را میبیند و تصویر میکند. پشت پرتره نباید حقه، دروغ یا ادا باشد. من روی این موضوع کار کردهام. به دنبال این هستم که ایدههایم را اجرا و منتقل کنم.
وی در ادامه گفتوگو با یادآوری اهمیت هویت ایرانی در میان ارامنه ایران گفت: پدر من در جبهه کار میکرد و کارش ساختن سازههای فلزی بود. پدر من یکی از رزمندگانی بود که در دوران جنگ روی پل بعثت و بقیه الله کار کرده بود. پدر من هم موجی شده بود و هم مجروح شیمیایی بود ولی حاضر نبود به دنبال حقوقی برود که برای سایر رزمندگان یا مجروحان تخصیص داده میشود چون به نظرش در حال انجام دادن کاری بود که هر ایرانی در آن زمان اگر از دستش بر میآمد، باید انجام میداد.
آریس اسماعیلی در پایان سخنانش با یادآوری اهمیت همبستگی ایرانیان، تاکید کرد: پدر من مثل یک آدم گمنام به خاک سپرده شد چون تداوم هویت ایرانیاش را به برجسته شدن موضوع شهیدی از یک اقلیت مذهبی ترجیح داد. چرا باید به چنین آدمهایی برچسبی به نام اقلیت مذهبی زد و بین آنها و سایر شهروندان ایران فاصله انداخت. ما هم به اندازه تمام ایرانیها، ایرانی هستیم.